سلام، وقتتون بخیر
دل من مثل یه خونه نیست، مثل یه کلبه هم نیست، حتی اسمش سایه بونم نیست، حتی ارزش موندگاری نداره، هر کی میاد یه صفایی می کنه، بعدم یه جفایی می کنه، بعدم فوراً غزل خداحافظی رو براش می خونه.
تو هم اگه می خوای بیای و ازش واسه استراحت و آرامش استفاده کنی، همین الان برو، که موندنت حتی برا خودتم هیچ سودی نداره.
چرا شاید سود داشته باشه، ولی برای من عذاب، چند وقته پیش یه عزیزی می پرسید فلانی چرا مثل دیوونه هایی؟ چرا مثل آواره هایی؟ چرا مثل بقیه زندگی نمی کنی؟
گفتم عزیز دلم از نظرشما زندگی چیه؟
گفت نمی دونم.
توی یکی از شعرای محمد بی باک گوش می کردم که می پرسید زندگی یعنی چی؟
بعد خودش فوری جواب می داد : آغاز صدای قلبت، تا آغاز صدای قبرت.
حالا من می خوام بگم این بین یه چیزایی هست. منظورم بین صدای قلب تا صدای قبر.
که اینا برامون می مونه، نمی دونم هر کسی کاری کرده، خوب، بد، متعادل بوده،به دل مردم بوده، به دل خودش بوده، یا حتی به دل خودشم نبوده.
تو چی؟
فرض کنیم الان دارند ازمون دو تا ملک سوال می کنند.
خدا ازت جواب می خواد. چی جوابشو می دی؟
دل چند نفر رو بدست آوردی؟ کدوم باری رو از دوش بقیه برداشتی؟ یا خدای نکرده به چند نفر جفا کردی؟ ظلم کردی؟ حق کی رو خوردی؟
گیریم خدا از حق خودش گذشت. حق مردم رو چیکار می کنیم؟
ای وای، ای وای، ای وای.
خدایا می خوای با ما چیکار کنی؟ چی قراره سرمون بیاد؟ شاید این خود ما هستیم که این بلا ها رو سرخودمون میاریم.
الله اکبر ...
پناه می برم به خدا.
آهان بحثمون این بود که دلم آلاچیقی بیش نیست. آلاچیقی که نه مثل سایه بون و نه مثل کلبست. نه در و دیوار داره که دلم خوش باشه کسی رو خودم راه می دم و خودمم در رو براش باز می کنم که بره و نه بی در و پیکره که آمد و شد دیگران براش بی اهمیت باشه. آلاچیقی که ...
اگه دوست داری درد دل کنی یا علی ...
این قسمت نظرات رو فقط واسه نظر نذاشتند بعضی وقتا واسه چیزای با اهمیت تری هم به کار میاد. خوشحال میشم حرفاتونو بخونم و همین طور بقیه دوستان ...
خیلی حرف زدم. کاش لااقل اثری که می خواستم گذاشته باشه واسه نوشته های بعدی ... به حرفام خوب فکر کنید و هفته ی دیگه یه سری بزنید اگه خوشتون اومده البته ...
|